نقد و بررسی
جایی آن طرف پرچین
دایی رفت جلوی عطا ایستاد و محکم زد توی صورتش. جای انگشت های دایی روی سفیدی صورت عطا راه های سرخ انداخت با خودم گفتم الان زبان باز می کند و می گوید کار او نبوده. می گوید که اصلا آن موقع آنجا نبوده.فقط بچه های سرهنگ را دیده که قبل از آمدن آنها رفته اند. الان … الان… اما نگفت. هیچی نگفت. ساکت به دایی نگاه کرد. بعد هم نگاهش را پایین آورد زل زد به کفش هایی دایی. یک دفعه صدای پشت سرمان می شنویم.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.