هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
شاید اگر امام راحل در اوایل شروع جنگ تحمیلی و هشت سال دفاع مقدس،به جوانان اعتماد نمیکردند، قاعده جنگ بهکلی تغییر میکرد، اما ایشان با شناسایی فرماندهان جوان معتقد به اصول انقلاب و عاشق خدمت به دین و کشور، معادله جنگ در دفاع مقدس را تغییر دادند و این را برای همه مسئولان باتجربه آن زمان و بعد از آن به اثبات رساندند که همیشه در هر شرایطی اعتماد به جوانان نتیجه میدهد.
این روزها کم از جوانگرایی نمیشنویم و هر جا و در هر محفلی که مینشینیم همه از عدم توجه مسئولان به توانمندی جوانان گلایه میکنند.
گویا مدیران باتجربه ما رفتهرفته فراموش میکنند، که زمانی خودشان هم در جریان هشت سال دفاع مقدس کمتجربه و جوان بودند و آنقدر با بزرگان و السابقون نشست و برخاست داشتند که به یک مدیر باتجربه تبدیل شدند.
متأسفانه امروزه، جوانگرایی فقط به یک شعار تبدیل شده و پا را از شعار فراتر نگذاشته تا در عرصه مدیریت کلان کشور، عملیاتی شود؛ این مهم با نزدیکتر شدن به رویدادهای خاص سیاسی مثل انتخابات بیشتر احساس میشود و پس از پایان انتخابات دوباره شعار جوانگرایی از تبوتاب میافتد.
سردار سرلشکر پاسدار احمد کاظمی از فرماندهانی است که در سالهای جوانی به نقشآفرینی در دفاع مقدس علیه رژیم بعث عراق پرداخت. او در ابتدای پیروزی انقلاب برای مقابله با دشمنان داخلی انقلاب در اوایل ۱۳۵۹ به کردستان رفت.
او که جزء اولین اعضای سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس بود، به همراه یک گروه ۵۰ نفره در آبادان حضور یافت؛ گروهی که پس از مدتی لشکر زرهی 8 نجف اشرف به فرماندهی احمد کاظمی شد و صدها تانک و نفربر و ماشینآلات جنگی از نیروهای عراقی را در این دفاع مقدس به غنیمت گرفت.
ایشان در عملیاتهای مهم دفاع مقدس چون فتح المبین، والفجر مقدماتی، بیت المقدس، رمضان، محرم و ثامن الائمه حضور چشمگیری داشتند. این شهید بزرگوار دارای سه مدال فتح میباشند.
حاج احمد کاظمی در دوران دفاع مقدس از ناحیه پا، دست و کمر بارها مجروح و انگشت دستش نیز قطع شد. وی در تاریخ 1337/05/02 در نجف آباد چشم به جهان گشود و یکی از جوانترین فرماندهان دفاع مقدس بود که سرانجام در ۱۹ دی ۱۳۸۴ در جریان سانحه هوایی سقوط هواپیمای فالکن در نزدیکی ارومیه به همرزمان شهیدش پیوست.
چگونگی شهادت این سردار شهید اسلام:
هواپیما فاصله زیادی از باند فرودگاه نگرفته بوده که خلبان به برج اطلاع می دهد که هر دو موتور هواپیما از کار افتاده است و بعد از آن صدای خلبان قطع شده و هواپیما سقوط می کند و هر 11 سرنشین هواپیما به شهادت می رسند. اینها اظهارات سردار سید یحیی رحیم صفوی فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است که در یک گفتگوی خبری در روز 19 دی ماه 84 اعلام می شود.
احمد کاظمی یک شب پیش از پرواز 232 از همراه نشدنش با یاران شهید خود در دوران دفاع مقدس، حسرت می خورد و می گوید: «شهدا خیلی به گردن ما حق دارند، باید تلاش زیادی کنیم باید در اردوهای راهیان نور از همه شهدا (ارتش، سپاه، بسیج) بگویید، از خودتان نگویید از دیگران بگویید. از نیروی هوایی ارتش از هوانیروز ارتش، از شهدای ارتش و جهاد بگویید.»
در واقع موسس لشکر 8 نجف در دوران دفاع مقدس، با رمز یا علی بن ابیطالب به ملاقات خداوند می رود. شهید کاظمی در بخشی از وصیت نامه خود نوشته است: «خداوندا فقط می خواهم شهید شوم شهید در راه تو.
خدایا مرا بپذیر و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا روزی شهادت می خواهم که از همه چیز خبری هست، الا شهادت. ولی خداوندا تو صاحب همه چیز و همه کس هستی و قادر توانایی، ای خداوند کریم و رحیم و بخشنده، تو کرمی کن، لطفی بفرما، مرا شهید راه خودت قرار ده.»(و خداوند چه زیبا دعای این شهید بزرگوار را عجابت کرد).
معرفی چند کتاب برگزیده در مورد این شهید بزرگوار( البته کتابهای زیادی در این زمینه وجود دارد که بنا بدلایلی در این مقاله گنجانده نشده):
این رمان بدست نویسنده توانای کشورمان محمدرضا بایرامی به رشته تحریر درآمده است.
به سختی میتوانست صورت سرتیپ را ببیند و لبخند او را. عجیب بود که در صدایش، نه خشونتی دیده می شد و نه تحکمی حتی! اما این لبخند برای چه بود؟ یا برای که بود؟ آیا سرباز دکمهی برگردان یقهی پیراهنش را نبسته بود یا بند پوتینش شل بود یا خاکی بودن آن معلوم؟! تمام جرأت خود را به کمک گرفت و هرچه شجاعت داشت خرج کرد تا کار را خراب و یا خراب تر نکند. با صدای رسایی گفت: “من سرباز وظیفه…”
سردار دستش را جلو آورد. با مهربانی زد به شانه ی سرباز. “آرام باش! لازم نیست داد بزنی! من فقط اسمت را پرسیدم. ببین! من اسمم احمد است. تو اسمت چیست؟”
سرباز به سختی و با صدای آرامی گفت: “محمود هستم قربان!”
سردار دست زد به شانه ی او. “این شد یک چیزی! راحت باش محمود! من که لولوخرخره نیستم.”
«در دوران دفاع مقدس و در عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد. ترکش خورده بود به سرش. با اصرار بردیمش اورژانس. میگفت کسی نفهمه زخمی شدم، همینجا مداوایم کنید. دکتر آمد و گفت: «زخمش عمیقه، باید بخیه بشه.» بستریش کردند از بس خونریزی داشت بیهوش شد. یک مدت گذشت یک دفعه از جا پرید . گفت : پاشو بریم خط.
قسمش دادم.گفتم: آخه تو که بیهوش بودی چی شد یهو از جا پریدی؟ گفت:« بهت میگم، به شرطی که تا وقتی زنده ام به کسی چیزی نگی. وقتی توی اتاق خوابیده بودم دیدم خانم فاطمه زهرا «سلام الله علیها» آمدند داخل. فرمودند : چیه چراخوابیدی؟ عرض کردم سرم مجروح شده نمی تونم ادامه بدم. حضرت دستی به سرم کشیدند و فرمودند:« بلند شو. بلند شو… چیزی نیست. بلند شو برو به کارهایت برس.»
در این کتاب به فرازهای مختلفی از زندگانی شهید حاج احمد کاظمی از جمله دوران دفاع مقدس میپردازد.
شهید احمد کاظمی، فرمانده نیروی زمینی سپاه در سال ۱۳۳۷ در شهرستان نجفآباد به دنیا آمد. دوران جوانی ایشان همزمان بود با اوج مبارزات انقلابی ملت بزرگ ایران علیه رژیم فاسد و وابسته پهلوی.
پس از پیروزی انقلاب، با توجه به شور و اشتیاق وصفناپذیرش به مبارزه با کفر و ظلم،به اتفاق یک گروه ۵۰۰ نفری به سرپرستی شهید محمد منتظری جهت فراگیری آموزشهای چریکی و مقابله با اشغالگران قدس به صف مبارزین جبهههای جنوب لبنان پیوست و تا پایان سال ۱۳۵۸ در آن خطه ماند. وی پس از بازگشت به کشور رسما به عضویت سپاه پاسداران در آمد.
آخرین حکم مسئولیت کاظمی،فرماندهی نیروی زمینی سپاه بود که بیستونهم مردادماه ۱۳۸۴ از سوی مقام معظم رهبری، فرماندهی کل قوا به ایشان تنفیض گردید.
دوم مرداد سالروز تولد این سردارِ رو سفید و فرمانده جوان و شجاع دفاع مقدس می باشد، فرمانده ای که حاج قاسم سلیمانی بارها از فراقش گریست و همیشه با سوز خاصی از او یاد میکرد و آرزویش پیوستن به او بود.
سید علیرضا یاسینی در سال ۱۳۳۰ در شهرستان آبادان دیده به جهان گشود. او در سال ۱۳۴۸ وارد دانشگاه خلبانی نیروی هوایی شد و پس از گذراندن دوره مقدماتی پرواز با هواپیمای اف-۳۳ برای تکمیل دوره تکمیلی به کشور آمریکا رفت.
در دوران دفاع مقدس و با شروع جنگ ایران و عراق از جمله خلبانانی بود که در عملیات ۱۴۰ فروندی در حمله به خاک عراق نقش مهمی ایفا کرد و به علت شایستگیهای نشانداده در ۱۰ اسفند ۱۳۷۲ به سمت رئیس ستاد و معاون هماهنگکنندهٔ نیروی هوایی ارتش ایران منصوب شد و تا هنگام شهید شدن، این سمت را بر عهده داشت.
او در زمره فرماندهان جوان دوران دفاع مقدس به حساب میآید که در سن 33 سالگی یعنی در سال 1363 فرماندهی پایگاههای شکاری همدان و چابهار و در سال 1367 فرماندهی پایگاه ششم شکاری بوشهر را برعهده میگیرد.
برای آشنایی هر چه بیشتر شما عزیزان با این شهید بزگوار چند کتاب معرفی مینمائیم:
*انتخاب دیگر- گروه پژوهش و نگارش انتشارات عقیدتی سیاسی ارتش- ارتش
در کتاب حاضر، مجموعهای از خاطرات دفاع مقدس دیگران درباره شهید سرلشکر خلبان علیرضا یاسینی همراه با زندگینامه نامبرده فراهم آمده است.
بهزاد و زهرا ياسيني، فرزندان اين خلبان شهيد، امير سرتيپ خلبان روحالدين ابوطالبي، سرهنگ مهدي رافعي شيخي، و امير سرتيپ خلبان محمود انصاري، همرزمان شهيد سيد عليرضا ياسيني، از جمله خاطرهگويان اين اثرند.
در صفحه 106 اين كتاب و به نقل از يكي از همكاران شهيد عليرضا ياسيني آمده است: “زمستان بود و هوا سرد… هوا چنان سرد بود كه اگر لباس گرم نميپوشيدي، سرما تا مغز استخوان نفوذ ميكرد. از دور ديدم، دو نفر كنار هم ايستادهاند و يكي با اصرار زياد، ”اوركت” خود را براي مصون ماندن از سرما به او ميدهد.
*آسمانی 3: یاسینی به روایت همسر شهید- نفیسه ثبات- روایت فتح
همسر شهید یاسینی به شکلی خاص و دقیق تصویر زندگی مشترک خود با این شهید بزرگوار را برای نویسنده توصیف کرده است.
در تقریظ مقام معظم رهبری درباره کتاب «یاسینی به روایت همسر شهید» آمده است: «از اینکه یاد آن عزیز فقید را بار دیگر در خاطره ی این دوستدار زنده کردید صمیمانه متشکرم».
کتاب علیرضا یاسینی، روایاتی از زندگی و رشادتهای این شهید بزرگ دفاع مقدس از زبان همسر ایشان است.
*زندگینامه شهید خلبان علیرضا یاسینی_ گروه نویسندگان- انتشارات راهبردی نهاجا
کتاب زندگینامه شهید خلبان علیرضا یاسینی، داستان زندگی این خلبان شجاع و نابغه را از آغاز جوانی و حضور در نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در دوران دفاع مقدس و زمان شهادتش به تصویر میکشد.
او در زمان جنگ ایران و عراق موفق شد سختترین عملیاتهای جنگی را به سرانجام برساند و به کابوسی برای نیروهای عراقی تبدیل شود. پروازهای پرشمار جنگی او در زمان دفاع مقدس و اواخر سال 1359 و اوایل سال 1360 موجب شد دو سال ارشدیت برایش به ارمغان بیاورد و به درجه سرگردی ارتقا پیدا کند. شهید یاسینی سرانجام در دی ماه 1373 به شهادت رسید.
در بخشی از کتاب زندگینامه شهید خلبان شهید علیرضا یاسینی میخوانیم:
او در پایگاه هوایی بوشهر در دوران دفاع مقدس عملیاتهای هوایی زیادی در پهنه خلیج فارس تا عمق حکومت بعثی صدام با موفقیت به انجام رساند. وی به علت شایستگیهای نشان داده در 10 اسفند 1372 به سمت رئیس ستاد و معاون هماهنگ کننده نیروی هوایی ارتش ایران منصوب شد و تا هنگام شهادت این سمت را بر عهده داشت.
سرلشکر پاسدار یوسف کلاهدوز متولد یکم دی ۱۳۲۵ از شهرستان قوچان است.او با چند واسطه با حضرت امام(ره) ارتباط برقرار میکرد. طراحی به رگبار بستن دهها نفر از افراد عالیرتبه گارد در پادگان لویزان و از کار انداختن تانکهای رژیم پهلوی در شب 21 بهمن 1357، که قرار بود محل استقرار حضرت امام(ره) و چند نقطه حساس شهر تهران را تصرف کنند، ازجمله کارهای انقلابی این شهید بزرگوار است.
همچنین او در تدوین اساسنامه سپاه نقش اساسی داشت. آخرین مسئولیت وی، قائممقامی فرماندهی سپاه در بود. شهید کلاهدوز در کنار این وظیفه حساس، در شورایعالی دفاع در دوران دفاع مقدس، نقش مؤثری را بر عهده داشت.
برای آشنایی بیشتر با این شهید سه کتاب از چندین کتاب را به شما عزیزان معرفی میکنیم:
*نیمه پنهان ماه 8- زهره شریعتی- روایت فتح
شب 21 بهمن ماه سال 1357 رژيم شاه، توطئهای را برای کشتار مردم طراحی کرد. برای اين منظور، تعدادی تانک را برای استقرار در خيابانها و چند نقطه حساس، از جمله محل اقامت امام در تهران آماده کردند.
کلاهدوز که از اين نقشه با خبر بود، با کمک همفکران خود، تانکها را از کار انداخته و رژيم را خلع سلاح کردند.
يوسف كلاهدوز پس از پيروزی انقلاب اسلامی در زمان دفاع مقدس، همراه شهيدان محمد منتظری، موسی نامجو و حسن اقارب پرست در اقامتگاه امام در مدرسه علوی کميته نظامی تشکيل دادند.
وي در سپاه پاسداران مسووليتهای حساسي داشت كه آخرين آنها قائم مقامی فرماندهی سپاه در دوران دفاع مقدس بود. يوسف کلاهدوز سرانجام در هفتم مهرماه سال 1360 و در بازگشت از سفر به مناطق آزاد شده در عمليات ثامنالائمه بر اثر سقوط هواپيما به شهادت رسيد.
*مژههای سوخته-حامد کلاهدوز- مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس
یوسف کلاهدوز دوبار دچار سانحه سوختگی شد. بار اول در حادثه انفجار دفتر نخست وزیری که مژه ها و کمی از ریش و ابروهایش سوخت و بعد از این حادثه بسیار تلاش کرد تا بفهمد اشکال کارش ازکجا بوده که همراه رجایی و با هزینه وصال معبود راه نیافته و زنده مانده است.
گویا بیش از صورت، دلش سوخته بود. حادثه دوم درست یک ماه بعد اتفاق افتاد؛ وقتی بعد از عملیات ثامن الائمه (ع) بار دیگر فرماندهان عملیات به تهران باز می گشت، هواپیما دچار سانحه شد و سقوط کرد. این بار تنش سوخت و روحش به ملکوت پرواز کرد.»
*تیکتاک زندگی- گلستان جعفریان- سوره مهر
وی به سال 1325 هـ. ش. در شهرستان قوچان متولد شد و پس از اتمام تحصیلات دبیرستانی به دانشکدهی افسری راه یافته و طی دوران تحصیل و آشنایی با استاد نامجو، در کلاسهای مذهبی خارج از دانشگاه شرکت جست.
وی از سرداران جوان و بنام دوران دفاع مقدس بشمار میرفت.
سردار سرلشکر پاسدار «قاسم سلیمانی» یکی دیگر از فرماندهان جوان دوران دفاع مقدس بوده که در ۲۰ اسفند ۱۳۳۵متولد شد و در عملیاتهای فتح فاو، کربلای ۴ و ۵ و همچنین تک شلمچه حضور داشت.
سردار سلیمانی پس از دوران دفاع مقدس به مبارزه با اشرار در کرمان پرداخت و از سال ۱۳۷۶ همزمان با اوجگیری طالبان در افغانستان به فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منصوب شد.
با معرفی سه کتاب از چندین کتاب چاپ شده، شما همراهان را بیشتر به سردار دلها نزدیک میکنیم:
*سلیمانی عزیز- مهدی قربانی، لیلا موسوی، عالمه طهماسبی- حماسه یاران
نیروهای آمریکایی ریخته بودند توی نجف. زمزمه ها را می شنیدیم که می خواهند بیایند سمت صحن و معلوم نبود چه بر سر مرقد امیرالمومنین علیه السلام در می آورند. خیلی ها برای دفاع آمده بودند، اما نیاز به یک فرمانده احساس می شد.
همان روزها سر و کلّه حاجی پیدا شد. با دشداشه عربی آمده بود مقرمان، نزدیک حرم امام علی علیه السلام. باورم نمی شد. پرسیدم: «حاجی چطور خودت رو به اینجا رسوندی؟» چطورش را نگفت ولی گفت: «اومدم این آمریکایی ها رو از نجف بندازم بیرون.» . . .
*حاج قاسم1 و 2- نرجس شکوریان فرد- عهد مانا
یک ویژگی هست که خاص شهداست؛
زنده اند… ما را مشاهده می کنند…
همین هم می شود کلید قفل رمزآلودی که فقط مسلمانان می فهمندش! حاج قاسم و یاران شهید امام زمان عج الله تعالی فرج الشریف، نظاره گر کارهای ما هستند. چه کاری؟ چه گونه؟ چرا؟ … و چقدر دلشان می خواهد که ما هم، مثل خودشان زندگی مان را رو به ظهور حضرت صاحب، متفاوت از میلیاردها آدم ببندیم!
فرج آقا که بشود، آدم ها حسرت می خورند که چرا کم کار کردند در دوران غیبت. چون بهترین عمل بوده و…
حاج قاسم اینگونه بود که حاضر بودیم تمام زندگیمان را فدایش کنیم اما او بماند.
پیش مرگش شویم تا سایه حضورش گرمی زندگی و امنیت جان و لبخند لب های مظلومان باشد.
جمعه ای که از آن توقع ظهور داشتیم، برای ما شد داغی که دل تنگی غربت مولایمان را سنگین تر کرد.
کتاب حاج قاسم 2، 36 روایت از زندگی سراسر جهاد سردار حاج قاسم سلیمانی تا شهادت می باشد.
*ترور هدفمند- اسدالله افشار- سفیر اردهال
این کتاب شامل موضوعاتی همچون، سردار شهید سلیمانی از فرماندهان محبوب و خوشنام دفاع مقدس، به احترام مردی به نام سرلشکر سلیمانی، چگونگی شهادت سردار سلیمانی، آشنایی با گوشه ای از زندگی سردار سپهبد شهید سلیمانی، تأسیس لشکر ثارالله و نخستین فرمانده این لشکر.
و موضوعاتی از قبیل، نیروی قدس سپاه و انتخاب به عنوان دومین فرمانده این نیرو، شرح عملیات ترور سردار سلیمانی از نگاه رسانه های آمریکایی، جزئیات ترور سردار شهید سلیمانی از زبان ترامپ، متن پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب، تشییع با شکوه پیکر سردار شهید سلیمانی و همرزمانش در عراق، نماز متفاوت رهبر معظم انقلاب و مطالبی دیگری که با مراجعه به این کتاب مشاهده خواهید نمود.
گزیده ای از مطالب درج شده در کتاب ترور هدفمند، تازه ترین اثر دکتر اسدالله افشار در آستانه سالگرد شهادت سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی می باشد.
امیر دریابان «علی شمخانی» دبیر شورایعالی امنیت ملی ایران، از پایهگذاران سپاه پاسداران و فرمانده سپاه در استان خوزستان در دوران دفاع مقدس بود که در آغاز جنگ تحمیلی ۲۵ سال داشت و پس از پایان دوران دفاع مقدس با انتقال به ارتش، به فرماندهی نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی منصوب شد.
*به داد ما برسید- محمد مهدی بهداروند، احد گودرزیانی، علی شمخانی- سوره مهر
علی شمخانی این نامه را در دوران دفاع مقدس که فرمانده سپاه خوزستان بود و در شرایط سخت قرار گرفت نوشت تا نسبت به نداشتن مهمات و نرسیدن آر.پی.جی و خمپاره اعتراض کند.
وی در این نامه، مسئولان را مورد خطاب داده است. نامه شمخانی با جمله «مسئولین، مسلمین، به داد ما برسید» آغاز میشود. کتاب نیز به همین علت «به داد ما برسید» نام گرفته است.
«به داد ما برسید» ناگفتههایی از نامه تاریخی علی شمخانی؛ فرمانده سپاه خوزستان است که دکتر محمدمهدی بهداروند با همکاری احمد سوادگر با وی گفتوگو کرده و این کتاب به این سؤالها که «چرا و چگونه» این نامه نوشته شد، پاسخ میدهد.