نقد و بررسی
کتاب خوش به حال میرزا
کتاب خوش به حال میرزا
شب ها وقتی آقا مهدی زین الدین از شناسایی برمی گشت، دراز می کشید.
آن قدر خسته بود که خوابش می برد.
آنجا پشه های بزرگی داشت. توی خواب و بیداری دیدم که ابوالفضل چفیه ای خیس کرده و آرام پشه ها را بیرون می کند .
وقتی این ماجرا را برای آقا مهدی تعریف کردم، گفت: خوش به حال میرزا، که تمام کبر و تکبر رو کنار گذاشته و اومده اینجا خدمت می کنه! خوش به حال میرزا !
این جمله را چند بار تکرار کرد …
برای دیدن کتاب های بیشتر با موضوع ایثار و شهادت کلیک کنید.
.
Nima –
من همیشه پدرم میگفتن که ثواب ریخته است وباید زرنگ باشی تا جمعش کنی وقتی کوچیک بودم اصلا متوجه نمیشدم یعنی چی ولی به مرور که بزرگتر شدم فهمیدم یعنی همون تو نیکی میکن ودر دجله انداز خودمون این آمیرزا هم با اینکه ظاهرا کار زیادی نمیکرد اما معامله اش با خدا خیلی قشنگ بوده و با زیر پا گذاشتن خودش در حد و اندازه یه فرمانده اشگر ثواب میبرده واقعا خوشبحال میرزا?