نقد و بررسی
کتاب از چیزی نمی ترسیدم
کتاب از چیزی نمی ترسیدم
از زمانی که شهید سلیمانی را شناختیم، از زمانی که حضور او در جبههها مایه آرامش قلب مردم مظلومی شد که اسیر چنگال تکفیر بودند، بارها و بارها نویسندگان مختلف به جمعآوری بخشهایی از زندگی ایشان پرداختند و خواستند سبک شهیدانه زیستن را با قلم به تصویر کشند.
اینبار اما کتاب از سوی انتشارات مکتب حاجقاسم به چاپ رسیده است که توسط خود ایشان نگاشته شده بود.
کتاب از چیزی نمی ترسیدم که از دستنوشتههای شخصی شهید سلیمانی درباره دوران کودکی و زندگی در روستای ساده و زیبای قناتملک کرمان شروع میشود تا به مبارزات انقلابی در سال ۵۷ میرسد و از زندگی پر فراز و نشیب مردی میگوید که بالاترین مقام نظامی کشور و شهیدی جایگرفته در قلب مردم بود.
برای مطالعه کتابهای بیشتر باموضوع خاطرات شهدا مدافع حرم اینجا کلیک کنید.
.
قاسم –
دایرهٔ کتابهای انتخابیاش وسیع بود: از شعر فارسی و رمان خارجی تا کتابهای تاریخی و سیاسی، و از خاطرهها و شرححالها تا کتابهای نظامی.
قاسم –
دایرهٔ کتابهای انتخابیاش وسیع بود: از شعر فارسی و رمان خارجی تا کتابهای تاریخی و سیاسی، و از خاطرهها و شرححالها تا کتابهای نظامی.
قاسم هنوز زنده ست…
با حیا –
نوشته ای از خود کتاب که ایکاش جوانان آنرا بیشتر مطالعه میکردند…
اساساً ورزش تأثیر زیادی بر اخلاق دینی من داشت و یکی از مهمترین عواملی که مانع مهمی در کشیدهنشدنم به مفاسد اخلاقی بود، بهرغم جوانبودن، ورزش بود؛ خصوصاً ورزش باستانی که پایه و اصولِ اخلاقی و دینی دارد.
با حیا –
نوشته ای از خود کتاب که ایکاش جوانان آنرا بیشتر مطالعه میکردند…
اساساً ورزش تأثیر زیادی بر اخلاق دینی من داشت و یکی از مهمترین عواملی که مانع مهمی در کشیدهنشدنم به مفاسد اخلاقی بود، بهرغم جوانبودن، ورزش بود؛ خصوصاً ورزش باستانی که پایه و اصولِ اخلاقی و دینی دارد.
شهدا خود زندگین
محیا –
قسمتی از داستان….
برای سرزدن به دوستم فتحعلی، به هتل کَسریٰ آمده بودم. هوا گرم بود و هر دوی ما از پنجرهٔ ساختمان، پایین را نگاه میکردیم. آن طرف خیابان، در مقابل ما، شهرداری و شهربانیِ کرمان بودند. دختر جوانی با سرِ برهنه و موهای کاملاً بلند در پیادهرو در حال حرکت بود که در آن روزها یک امر طبیعی بود. در پیادهرو یک پاسبانِ شهربانی به او جسارتی کرد. این عمل زشتِ او در روز عاشورا برآشفتهام کرد. بدون توجه به عواقب آن، تصمیم به برخورد با او گرفتم. پاسبان شهربانی بهسمت دوستش رفت که پاسبان راهنمایی بود و در چهارراه جنبِ شهربانی مستقر بود. بهسرعت با دوستم از پلههای هتل پایین آمدم. آنقدر عصبانی بودم که عواقب این حمله برایم هیچ اهمیتی نداشت. دو پلیس مشغول گفتوگو با هم شدند. برقآسا به آنها رسیدم. با چند ضربهٔ کاراته او را نقش بر زمین کردم. خون از بینیهایش فَوَران زد!
محمد –
الهی به عزّتت و جلالت، خارم مکن به جرم گُنَه شرمسارم مکن مرا شرمساری به روی تو هست مکن شرمسارم مرا پیشِ کس..
زینب –
کتابی بشدت جالب و تاثیر گذاری هست از تولد سردار قلب ها تا اتفاقات زمان انقلاب که به قلم شهید عزیز و به صورت خاطره نوشته شده. است.
زینب –
کتابی بشدت جالب و تاثیر گذاری هست از تولد سردار قلب ها تا اتفاقات زمان انقلاب که به قلم شهید عزیز و به صورت خاطره نوشته شده. است.
شادی روح شهدا صلوات
مهدی –
ای کاش این کتاب با قلم روان حاج قاسم صدها صفحه بود و هر چی می خوندی تمام نمی شد… حیف که کوتاه بود. خیلی زیبا نوشته شده.
مریم –
کتابی بسیااااااااااار عااااالی حرررف نداره حتما حتما دوستان این کتاب جذاب رو مطالعه کنند فوق العاده است.