سبد خرید شما خالی است.
ناشر: نشر شاهد
نویسنده: محمدرضا بایرامی
سال نشر: 1395
تعداد صفحات: 208
نویسنده کتاب سه روایت از یک مرد، برای بازتاب افکار و اندیشه ها و همچنین نحوه زندگی شهیدحسین علم الهدی، سعی کرده است از شیوه های رایج و کلیشه ای زندگی نامه نویسی شخصیت های برجسته تاریخی، دوری و از شیوه های نو استفاده کند. البته شیوه مورد استفاده نویسنده در این کتاب در داستان نویسی معاصر امری متداول است، ولی در مورد زندگینامه نویسی تجارب موفقی در این زمینه نداشته ایم. بایرامی به زندگی شهید حسین علم الهدی از سه زاویه نگریسته است. زاویه اول از چشم «معبر» است شکنجه گری که بارها علم الهدی را زیر سخت ترین شکنجه ها قرار داده. او بیشتر از دوران کودکی حسین تعریف می کند؛ از زمانی که حسین نوجوانی بیش نبود و همیشه باعث دردسر دستگاه امنیتی رژیم شاه می شد.
برای مشاهده کتاب های بیشتر با موضوع دفاع مقدس کلیک کنید.
معبر در یادآوری خاطرات گذشته خود راجع به حسین، به آتش زدن سیرک مصری ها در اهواز اشاره می کند که حسین به خاطر بی حجابی زنانی که در سیرک می رقصیده اند، به کمک دوستان نوجوانش، دور از چشم نیروهای امنیتی بدون اینکه کسی مطلع بشود، آنجا را به آتش می کشد و این ماجرا تا مدتها باعث گیجی و سردرگمی نیروهای امنیتی رژیم سابق می شود.
معبر شخصآ حسین را زیر سخت ترین شکنجه ها قرار می دهد اما حسین همچنان او را در دستیابی به اطلاعات ناکام می گذارد
روایت دوم را از دل روایت بیرون می کشد تا خود حدیث دیدار خود با شخصیت مرکزی کتاب (حسین علم الهدی) را روایت کند.
روایت سوم از منظر دید شخصیت «حسن» قاچاقچی منطقه است که در روایت دوم به آن اشاره کوتاهی شده است.
«حسن» خاطراتی را نقل می کند که در روزهای جنگ به کار قاچاق مواد غذایی و غیره اشتغال داشته و به کمک همکارانش اشیای قاچاقی را از آنسوی مرزها وارد کشور می کرده اند و حسن در توزیع آنها در منطقه محل سکونت خود فعال بوده است.
حسن به لحاظ شغلی که دارد با تمام کوره راههای منطقه آشناست. همچنین محل های استقرار نیروهای عراقی را مثل کف دست می شناسد.
حسین علم الهدی با توجه به چنین صفاتی در حسن، شبی به سراغ او می رود و از او درخواست کمک می کند. همان شب، به نشانه حسن نیت، اسلحه ای را به حسن می دهد تا فردا خود را به مقر سپاه هویزه برساند. حسن همان شب از خواب شبانه باز می ماند و دچار درگیری و کشمکش درونی می شود. او سرانجام به هوای نفس خود غالب می شود و این درخواست کمک از جانب حسین را نوعی آزمون الهی می داند در ادامه کارهای خلافش، پس تصمیم می گیرد صبح خود را به نیروهای سپاه هویزه معرفی کند تا بلکه بتواند گذشته خود را با این کار جبران و خدمتی به شهر و مردمش بکند.
برای مشاهده اطلاعات بیشتر و خرید این کتاب اینجا کلیک کنید.
ناشر: موسسه فرهنگی هنری مطاف عشق
نویسنده: ابراهیم باقری حمیدآبادی
سال نشر: 1398
تعداد صفحات: 240
این کتاب روایتهای مادرانهای از دوران سلطنتِ رضاخان پهلوی تا دوران دفاع مقدس را در بر گرفته است. اوج این خاطرات اما مربوط به انقلاب و دفاع مقدس است. آنجایی که عشق مادرانه هر بار در وداع با یک فرزند و راهی کردنش برای دفاع از میهن، تمام وجودش را شعله ور میسازد.
شروع ماجرای «دوما» با تولد فرزندی است که تمام مردم محل یقین دارند برای سرنگونیِ سلطنت پادشاهان پهلوی به دنیا خواهد آمد. اما آنچه اتفاق میافتد با چیزی که مردم انتظارش را دارند کمی متفاوت است؛ ولی آنچه مهم است انقلاب و سرنگونیِ سلطنتی است که خون جوانان این سرزمین را به زمین ریخته است. اتفاقی که به دست جوانانِ این سرزمین با تحمل سختیهای فراوان اتفاق میافتد و «دوما» گوشههایی از آن را برای ما به تصویر میکشد.
برای مشاهده کتاب های بیشتر با موضوع رمان و داستان کلیک کنید.
راویِ داستانها و خاطراتی که در این کتاب گردآوری شده مادر شهیدان محمدزاده است. مادری که سه فرزند رشیدش را تقدیم اسلام و انقلاب کرده و حالا ماجرای روزهای خونینِ انقلاب و دفاع مقدس را بازگو میکند.
جناب آقای ابراهیم باقری حمیدآبادی با کولهباری از تجربه و افتخار در زمینه شعر و داستان، نویسندگی رمان دوما را بر عهده داشتهاند و از افت و خیزهای زندگی خانواده محمدزاده، داستانی جذاب و خواندنی را ترسیم نمودهاند.
برای مشاهده اطلاعات بیشتر و خرید این کتاب اینجا کلیک کنید.
سحر، می خواهم بدانم واکنش تو،،، واکنش وجود اثیری تو در برابر جسم بی جانت چه بود؟ وقتی کالبدت را دیدی چه فکری کردی؟ -خوب، ابتدا، حسابی گیج شدم. مرتب از خودم می پرسیدم: “اگر او من هستم؛ پس من (منی که در بالا قرار دارم) کی هستم؟!” _ چه وضعیت عجیبی! تو داشتی با چشمانی دیگر، جسمت را نگاه می کردی. ـ بله. و احساس می کردم به دو نفر تبدیل شده ام. یکی از دو وجودم روی تخت بیمارستان است و دیگری در بالا. و فکر می کردم چه طور چنین چیزی ممکن است! عاقبت، به یک جواب منطقی رسیدم:” فقط در یک صورت، چنین چیزی ممکن است: این که مرده باشم.” همان وقت، عمیقا درک کردم که مرده ام.
برای مشاهده اطلاعات بیشتر و خرید این کتاب اینجا کلیک کنید.
ناشر: شهید کاظمی
نویسنده: اکبر صحرایی
سال نشر: 1398
تعداد صفحات: 612
“رمان «کتیبه ژنرال» به نحوی جنگ و صلح نویسنده است. شاید از این منظر که رمان به نحوی تاریخ و رویداد های متعدد انقلاب اسلامی است، درست مثل جنگ و صلح تولستوی.
صحرایی به مدت پنج سال دست به تحقیق میدانی، مصاحبه با شخصیت های گوناگون و دست به سفر و مسافرت و بالاخره نوشتن زد تا رمان هزار صفحه کتیبه ژنرال در دو جلد با عنوان قصرالدشت و قمحانه به چاپ برسد.
رمانی که حوادث بیش از ۶ دهه قبل از انقلاب اسلامی و پس از آن را شامل می شود، جنگ ها و حوادث تاریخی متعدد، ترور، کودتا، حادثه طبس، درگیری های سیاسی در ایران، عراق و سوریه و… بخش هایی از رمان کتیبه ژنرال هزار صفحه ای را پوشش می دهد.”
سردار شهید حاج عبدالله اسکندری هر چند رزمندهای نامآور در جنگ تحمیلی بود، اما نام او وقتی سر زبانها افتاد که به جمع مدافعان حرم پیوست و پیکر مطهرش پس از شهادت به دست گروه تروریستی داعش افتاد! ابوجعفر نامی که از فرماندهان این گروه تروریستی بود سر از تن بیجان سردار جدا کرد و تصاویر آن را در فضای مجازی منتشر ساخت. البته طولی نکشید که وعده خدا محقق شد و با کشته شدن ابوجعفر به دست ارتش سوریه، این بار تصویر لاشه او بود که در معرض دید جهانیان قرار گرفت و دل همه دوستداران شهید را شاد کرد.
شهید عبدالله اسکندری مدیرکل بنیاد شهید استان فارس را در سالهای گذشته بر عهده داشت و با اصرار خودش در سال 1393 عازم سوریه شد.
برای مشاهده اطلاعات بیشتر و خرید این کتاب اینجا کلیک کنید.
ناشر: شهید کاظمی
نویسنده: اکبر صحرایی
سال نشر: 1398
تعداد صفحات: 396
رمان «کتیبه ژنرال» به نحوی جنگ و صلح نویسنده است. شاید از این منظر که رمان به نحوی تاریخ و رویداد های متعدد انقلاب اسلامی است، درست مثل جنگ و صلح تولستوی.
صحرایی به مدت پنج سال دست به تحقیق میدانی، مصاحبه با شخصیت های گوناگون و دست به سفر و مسافرت و بالاخره نوشتن زد تا رمان هزار صفحه کتیبه ژنرال در دو جلد با عنوان قصرالدشت و قمحانه به چاپ برسد.
رمانی که حوادث بیش از ۶ دهه قبل از انقلاب اسلامی و پس از آن را شامل می شود، جنگ ها و حوادث تاریخی متعدد، ترور، کودتا، حادثه طبس، درگیری های سیاسی در ایران، عراق و سوریه و… بخش هایی از این رمان هزار صفحه ای را پوشش می دهد.
کس را از لای دفتر سالنامه بیرون آوردم. از چپ به راست، ِبروبِر شدم به صورت بور و موهای خرمایی ریختهگران. محمدرضا اوجی، آتشپارهٔ گردان، توی عکس دوانگشتی روی سر اسماعیل، تیربارچی گردان، شاخ گذاشته بود. استوار جانشین ریختهگران با غرور و صلابت، توی عکس زور زده لبخندش مخفی بماند. خودم با لباس خاکی برّاق کرهای، خیره شدهام توی دوربین ارزانقیمت حسن صدیقی که به قول اوجی، زمان شاه با صد تا پوست آدمس خروسنشان جایزه گرفته بود. تلفن رنگ استخوانی پانوسونیک روی میز زنگ خورد. تقویم و عکس را داخل کشو، روی لُنگ شطرنجی قرمز و مشکی تاخورده گذاشتم. گوشی را برداشتم. صدای دفتردار بود: «از استانداری با شما کار دارن حاجی.»
برای مشاهده اطلاعات بیشتر و خرید این کتاب اینجا کلیک کنید.
ناشر: عهد مانا
نویسنده: مجید پورولی کلشتری
سال نشر: 1396
تعداد صفحات: 136
پسران دوزخ، فرزندانِ قابیل رمانی از مجید پورولی کلشتری، نویسنده معاصر ایرانی با موضوع گروهک تروریستی داعش است.
در این رمان زنی ایرانی به اسم فاطمه برای سخنرانی به عراق میرود و آنجا گرفتار داعش میشود. جوانی به اسم خالد او را از هتلی در بغداد میرباید تا نامزدش امجمیل، زن را اعدام کند و این صحنه را در شبکههای اجتماعی منتشر کند تا خالد از این طریق وفاداری خود را به ابوبکر بغدادی اعلام کند. اما اتفاقاتی که می افتد ام جمیل را متحول میکند. داستان از زبان ام جمیل روایت میشود که به دلیل نگاه زنانه او دیدی متفاوت نسبت به آثار مشابه خود به خواننده میدهد.
فاطمه را گرفتیم… قرار است اعدامش کنیم.
و حالا فاطمه اینجاست. درست برابر چشمهای من؛ در این کیسهٔ رنگباختهٔ کنفی. کیسهای که خالد درش را با طنابی سیاه بسته است و انداخته گوشهٔ اتاقک. میتوانم چَشمهایم را ببندم و تصوّر کنم فاطمه را… زنی میانهسال با پاهایی بسته و دهانی چَسبخورده و مچاله. زنی که وحشت تمام زندگیاش را فرا گرفته، زیرا میداند تا چند ساعت دیگر سرش با چاقو از بدنش جدا خواهد شد و خانوادهاش میتوانند فیلم سر بریدنش را از بیشتر شبکههای اجتماعی تماشا کنند!
دوست دارم توی کیسهٔ کنفی را تجسّم کنم. لابد حالا فاطمه برای نفسکشیدن تقلا میکند. کسی که سخت وحشت کرده باشد نفسکشیدن برایش دشوار است، چه برسد حالا. خبر گمشدنش را همهٔ تلویزیونهای ایرانی و فارسیزبان اعلام کردهاند. لابد توی کیسه از درد به خود میپیچد. لبهای ترکخوردهاش از خونی خشکیده سیاه شده و هنوز دستها و پاهایش – از لگدهایی که خورده – کبود است.
برای مشاهده اطلاعات بیشتر و خرید این کتاب اینجا کلیک کنید.
ناشر: عهد مانا
نویسنده: بهزاد دانشگر
سال نشر: 1396
تعداد صفحات: 320
رمان «ادواردو»، زندگی متفاوت یکی از ثروتمندترین مردان جهان، به نام ادواردو آنیلی است که به قلم بهزاد دانشگر، نوشته شده است.
برای مشاهده کتاب های بیشتر با موضوع رمان و داستان کلیک کنید.
داستان این رمان در قلب اروپا رخ می دهد، در کاخ سناتور آنیلی، صاحب کارخانۀ فیات. داستان از آخر زندگی ادواردو شروع می شود و سه خط داستانی به هم بافته، در هم می تنند و هر چین و شکن این بافته، فصلی از رمان است و داستان را پیش می برد.
خط اول داستان خود ادواردو است؛ خانواده اش، دوستانش، مسلمان شدنش، اتفاقاتی که برایش می افتد و ظلم هایی که مافیای صهیونیستی بر او می برند. نمی توان از مسلمان شدن ادواردو حرف زد و از دانشجویان پیرو خط امام و امام حرف نزد. انگار ریشۀ استبصار عده ای، چون آنیلی به امام بر می گردد. تا دهۀ هفتاد کسی دقت نکرده بود آ. ن. که با موهای بور در نماز جمعه، پشت سر حضرت آیت الله خامنه ای ایستاده است و در صف اول نماز می خواند، پسر سناتور ایتالیایی، امپراطور ثروت و قدرت ایتالیاست. تا همین سا ل های اخیر کسی نمی دانست ادواردو دقایقی توفیق زیارت و مصاحبت حضرت امام (ره) را داشته است.
خط دوم داستان جریان مستندسازان ایرانی است که برای کندوکاو جریان ادواردو به ایتالیا سفر می کنند و اتفاقاتی برای شان می افتد. جریان سوم داستان هم جریان خبرنگار ایتالیایی است که در فرهنگ خود و بستر زندگی خود به دنبال حقیقت جریان می گردد. این سه خط در هم می تنند و تا پایان داستان به هم می رسند.
گزیده ای از کتاب:
می گوید: «توی همین اوضاع بود که قدیری ما را با ادواردو و آشنا کرد. من و بعدها هم برادرم محمد. خود قدیری قرار بود چند وقت بعد برود ایران. ادواردو هم با این که آن موقع روابط عمومی بالایی داشت و با خیلی از سران قدرتمند ایتالیا که هیچ، رهبران سیاسی و اقتصادی دنیا هم ارتباط داشت اما کسی را می خواست که در این شرایط جدیدش بتواند به آنها اعتماد کند. شاید بتواند سؤالاتش را بپرسد. بهتر بود شیعیان ایتالیا در این ماجرا درگیر نشوند. چون آنها همین طوری هم زیر ذره بین بودند و بهشان حساس بودند. این شد که قدیری من را با ادواردو آشنا کرد.
برای مشاهده اطلاعات بیشتر و خرید این کتاب اینجا کلیک کنید.
ناشر: عهد مانا
نویسنده: بهزاد دانشگر
سال نشر: 1398
تعداد صفحات: 200
همیشه خواندن خاطرات کسانی که یک شبه مسیر زندگی شان عوض می شود و از بی راهه به راه درست می رسند جذاب و آموزنده است. برخی تصمیم های یک شبه و تغییر و تحول های لحظه ای، دنیای آدمی را آباد می کند و برخی برعکس؛ از دنیا می گذری و به دنیای بعدی می رسید.
برای مشاهده کتاب های بیشتر با موضوع رمان و داستان کلیک کنید.
داستان محمد عرب از نوع دوم است؛ کسی که جوانی اش در لس آنجلس و گشت وگذار در حال وهوای یکی از بزرگ ترین شهرهای آمریکا گذشته و حالا برای تکمیل کردن مجموعه خوشی هایش راهی ریو دوژانیروی برزیل می شود تا شرکت در کارناوال رقص و موسیقی برزیلی ها هم آلبوم خاطراتش را پر کند.
اما درست در همین لحظات حضور در برزیل و در سروصدای یکی از گروه های موسیقی، جرقه ای ذهن محمد را تکان می دهد و تا به امروز مسیر زندگی اش را عوض می کند.
«چند آیۀ دیگر خواندم و جلو رفتم. تا آیۀ 23 و 24 سورۀ بقره. حس خاصی نداشتم. برای همین قرآن را بستم و گذاشتم کنار. چراغ را خاموش کردم و خوابیدم. چندلحظه ای که گذشت، یک دفعه با خودم فکر کردم که معنی این جمله هایی که خواندم چه بود؟ همان اول کار می گوید: «این است کتابی که راهنمای پرهیزکاران است.» و …
این جملات، شروع جرقه ای است که تا به امروز زندگی خیلی های دیگر مثل محمد عرب را تغییر داده و به مسیر صحیح کشانده است.
برای مشاهده اطلاعات بیشتر و خرید این کتاب اینجا کلیک کنید.
برای مشاهده کتاب های بیشتر با موضوع رمان و داستان کلیک کنید.
برای مشاهده کتاب های بیشتر با موضوع دفاع مقدس کلیک کنید.
برای مشاهده کتاب های بیشتر با موضوع رمان و داستان کلیک کنید.