سبد خرید 0

سبد خرید شما خالی است.

کتاب حوزه دفاع مقدس و معرفی کتاب روزگار بوسه و خون

کتاب حوزه دفاع مقدس

کتاب حوزه دفاع مقدس و معرفی کتاب روزگار بوسه و خون

عکس جلد کتاب روزگار بوسه و خون
کتاب حوزه دفاع مقدس
  • نویسنده: حسن کی قبادی
  • ناشر: نشر محتوای الکترونیک صاد

معرفی کتاب روزگار بوسه و خون

کتاب روزگار بوسه و خون نوشته‌ی حسن کی قبادی، سرگذشت جوانی سبزواری را به تصویر می‌کشد که در حین جنگ تحمیلی به شدت زخمی می‌شود و در همان زمان خاطرات گذشته و کودکی‌اش را مرور می‌کند.

 

درباره‌ی کتاب روزگار بوسه و خون:

در این کتاب با زندگی جوانی به نام الیاس آشنا می‌شوید که اتفاقات زندگی‌اش در دو زمان حال و گذشته به تصویر کشیده شده است. داستان از اینجا آغاز می‌شود که الیاس در حین عملیاتی در جنگ تحمیلی به شدت زخمی شده و بین سه جنازه قرار گرفته است. در این زمان او به یاد گذشته‌هایش می‌افتد؛ گذشته‌هایی که او یک پسربچه‌ای بازیگوش بود و فقط به بازی کردن با دوستانش می‌اندیشید.

در واقع نگارش این رمان نتیجه‌ی سال‌ها تحقیق و پژوهش درباره‌ی انقلاب بومی شهرستان سبزوار است. نویسنده در روایت این داستان سعی کرده تا وجوه دیگری از انقلاب را که در شهرستان‌ها رخ داده و هرگز دیده نشده است را به تصویر بکشد؛ انقلابی که اگرچه همانند انقلاب شهرهای بزرگ بوده، اما تفاوت‌هایی در رخدادها و نحوه‌ی مشارکت انسان‌ها وجود داشته است.

 

کتاب روزگار بوسه و خون برای چه کسانی مناسب است؟

اگر به تاریخ جنگ تحمیلی علاقه دارید و دانستن وقایع آن زمان برایتان جذابیت دارد، خواندن این کتاب برای شما مناسب است.

 

در بخشی از کتاب روزگار بوسه و خون می‌خوانیم:

نشسته روبه‌روی خانه‌ی جوادشان تا مدرسه تعطیل شود و او سر برسد. انگار که زمین‌وزمان دارد بر مدار او می‌چرخد که چنان داغ و بی‌تاب شده است. بی‌توجه به این گردش، دعادعا می‌کند جواد هرچه زودتر بیاید. بالاخره می‌آید و جهان از گردش به دور او می‌ماند. بلند می‌شود و بی‌مقدّمه‌چینی روبه‌روی جواد می‌ایستد:

«چرخت رو بده.»

جواد مِنّ‌ومِنّی می‌کند و می‌خواهد بهانه‌ای بتراشد؛ اما حرف الیاس چنان قاطع بوده که او راهی پیدا نمی‌کند. با دودلی می‌رود میان خانه و با دوچرخه برمی‌گردد. الیاس دوچرخه را می‌گیرد و می‌پرد روی آن. جواد با التماس پشت‌سرش می‌دود:

«خودمم باید بیام. اگه مادرم بفهمه پوستم می‌کنه.»

اما الیاس هرچه زور داشته به پاهایش داده و رکاب‌زده و دور شده. رکاب می‌زند و به‌سمت پایین شهر می‌تازد. سراشیبی شهر کمکش می‌کند تا زودتر از خانه‌ها و آبادی بگذرد و برسد به جاده‌ی حارث‌آباد. همین چند روز پیش شنیده کال‌شور جوش کرده. رکاب می‌زند؛ عرق شور و رکاب. پولی که از مال‌خر گرفته میان جیبش مثل سوزنی می‌ماند که مدام نیش می‌زند و ول‌کن نیست. مادر زهره آبِ‌پاکی را ریخته بود روی دستش و او بی‌رمق، یله شده بود گوشه‌ی کوچه. مادر پول‌ها را ازروی خاک جمع کرده بود و چپانده بود میان جیب او و خودش با چشم گریان برگشته بود خانه. الیاس خوب نمی‌دانست کی رمقی پیدا کرده که بلند شده و رفته جلوِ خانه‌ی جوادشان. در جاده زیاد رفت‌وآمد نیست و اگر هم هست، الیاس زیاد ملتفت نمی‌شود. رکاب می‌زند تا برسد به کال. می‌داند که آن جا محل مناسبی است برای دفن‌کردن، دفن‌شدن. هنوز گوشش از این جمله پر است:

«کنار کال‌شور پیداش کردن. توی آب خفه شده.»

مشخصات کتاب الکترونیک

نام کتاب کتاب روزگار بوسه و خون
نویسنده حسن کی قبادی
ناشر چاپی نشر محتوای الکترونیک صاد
سال انتشار ۱۴۰۰
فرمت کتاب EPUB
تعداد صفحات ۱۷۲
زبان فارسی
شابک 978-622-7459-45-6
موضوع کتاب کتاب‌های انقلاب و دفاع مقدس
برگشت به بالا
خرید اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی با تخفیف و ارسال سریع