معرفی گلچینی از بهترین کتابها در مورد شهدای مدافع حرم
در این مقاله با 5 کتاب دیگر از بهترین کتابهای شهدای مدافع حرم آشنا میشویم. شهدای مدافع حرمی که اگر در آنسوی مرزها پنجه در پنجه اهریمن نمیانداختند، بقول مقام معظم رهبری حفظه الله باید در شهرهای خودمان با آنها درگیر میشدیم.
خاطراتی دلنشین و درسآموز از زندگی دلیر مردی که نگذاشت علاقهاش به دنیا و زرق و برقهای آن، بندی بر قدمهایش باشد و او را به مقصودش نرساند.
گزیده کتاب
پانزده روز قبل از شهادتش تماس گرفت و شمارهی برادرش را خواست. میخواست عکسهایی از خودش را بفرستد. به خاطر امنیت خودش مخالفت کردم. اصرار که کرد، شماره را دادم. چند روز بعد دوباره زنگ زد. پرسید: «عکسها رسید؟ میخواهم سری جدید عکسها را هم بفرستم.» دوباره مخالفت کردم. گفت: «با دیدن عکسها خوشحال نشدی؟» گفتم: «نه! تو که نیستی عکسهایت هم مرا خوشحال نمیکند. فقط وقتی خودت را میبینم خوشحال میشوم، نه عکست را!»
عکسهایش را که میدیدم، با خودم میگفتم: «او که اهل عکس گرفتن نبود. آخر چرا این همه عکس میفرستد؟!»
«پسرک فلافلفروش» زندگینامه و خاطرات طلبهی جانباز و شهید مدافع حرم، محمدهادی ذوالفقاری است که به همت گروه فرهنگی انتشارات شهید ابراهیم هادی گردآوری شده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
شخصیت هادی برای من بسیار جذاب بود. رفاقت با او کسی را خسته نمیکرد.
در ایامی که با هم در مسجد موسی ابن جعفر (ع) فعالیت داشتیم، بهترین روزهای زندگی ما رقم خورد.
یادم هست یک شب جمعه وقتی کار بسیج تمام شد هادی گفت: بچهها حالش رو دارید بریم زیارت؟
گفتیم: کجا؟! وسیله نداریم.
هادی گفت: من میرم ماشین بابام رو مییارم. بعد با هم بریم زیارت شاهعبدالعظیم (ع).
گفتیم: باشه، ما هستیم.
هادی رفت و ما منتظر شدیم تا با ماشین پدرش برگردد. بعضی از بچهها که هادی را نمیشناختند، فکر میکردند یک ماشین مدل بالا و…
چند دقیقه بعد یک پیکان استیشن درب داغون جلوی مسجد ایستاد.
فکر کنم تنها جای سالم این ماشین موتورش بود که کار میکرد و ماشین راه میرفت.
نه بدنه داشت، نه صندلی درست و حسابی و… از همه بدتر اینکه برق نداشت. یعنی لامپهای ماشین کار نمیکرد!
رفقا با دیدن ماشین خیلی خندیدند. هر کسی ماشین را میدید میگفت: اینکه تا سر چهارراه هم نمیتونه بره، چه برسه به شهر ری.
اما با آن شرایط حرکت کردیم. بچهها چند چراغقوه آورده بودند. ما در طی مسیر از نور چراغقوه استفاده میکردیم.
وقتی هم میخواستیم راهنما بزنیم، چراغقوه را بیرون میگرفتیم و به سمت عقب راهنما میزدیم.
خلاصه اینکه آن شب خیلی خندیدیم.
زیارت عجیبی شد و این خاطره برای مدتها نقل محافل شده بود.
بعضی بچهها شوخی میکردند و میگفتند: میخواهیم برای شب عروسی، ماشین هادی را بگیریم و…
چند روز بعد هم پدر هادی آن پیکان استیشن را که برای کار استفاده میکرد فروخت و یک وانت خرید.
زندگی نامه شهید مدافع حرم زکریا شیری به روایت مادر
نویسنده این کتاب که قبلا با کتاب «یادت باشد» نگاهی عاشقانه به زندگی مدافعان حرم داشته است این بار در کتاب «کاش برگردی» در نگاهی تازه، داستان زندگی یکی از شهدای مدافع حرم را از زبان مادر شهید به روایت می نشیند و در صفحات مختلف نکات تربیتی یک زندگی ساده را با روایتی داستانی و جذاب تقدیم خوانندگان می کند.
کتاب یادت باشد پنجرهای عاشقانه بود برای از خود گذشتن و کتاب کاش برگردی پنجرهای مادرانه است برای از کجا آمدن. کاش برگردی روایت تربیت حمیدها و زکریاهای عصر ماست.
اگر با مطالعۀ کتاب یادت باشد این سؤال برایتان ایجاد شد که چگونه میشود مانند حمید شد، یا چگونه میشود فرزندی چون حمید تربیت کرد، کتاب کاش برگردی را بخوانید. معتقدم این روایت نهتنها روایت مادر زکریا، بلکه روایت همۀ مادران شهدای سرزمین ماست. این «د ر ا م» تنها «م ر ا د» دل ما بر «م د ا ر» زندگی یک «م ا د ر» نیست؛ بلکه مادرانهای برای همۀ نسلهاست. آینهای روشن از همۀ مادرانی که از جگرگوشههایشان گذشتند تا ما طعم تلخ ناامنی را نچشیم. این مادرانه فرصتی برای مرور تلاش همۀ مادران این سرزمین در تربیت نسل بالندۀ مدافعان غیرت و شهامت است.
گزیده متن
دستش را که گرفتم یخ کرده بود، پاهایش می لرزید، رو به من گفت: عزیز نمی تونم راه برم، منو بغل می کنی؟
یک دستی فاطمه را بغل کردم و با دست دیگرم دوچرخه اش را گرفتم و راه افتادم، فاصله زیادی تا خانه نبود ولی آن چند دقیقه خیلی سخت گذشت، فاطمه محکم دستانش را دور گردن من انداخته بود و آرام اشک می ریخت و من مجبور بودم مثل همیشه نقش مادری را بازی کنم که قرار است سنگ صبور این خانواده باشد.
هر چه جلوتر می رفتیم فاطمه محکم تر مرا بغل می کرد، می دانستم آغوش پدر می خواهد، حال خودم هم تعریفی نداشت، غربت خودم و دختر شهید را حس می کردم و روزهای سختی که قرار است بعد از این داشته باشیم.
کتاب «مدافعان حرم 14: دلتنگ نباش (شهید روح الله قربانی)» تالیف زینب مولایی است که سال 97 توسط انتشارات روایت فتح با شمارگان 1100 نسخه به چاپ رسیده است. این کتاب، 376 صفحه دارد و نوع جلد آن، جلد نرم و قطع رقعی است.
کتاب «مدافعان حرم 14: دلتنگ نباش»، نخستین تجربه نویسندگی مولف و فرازهایی از زندگانی شهید مدافع حرم، روح الله قربانی میباشد که حاصل مصاحبههای مولف با همسر شهید و نزدیکان ایشان است.
نویسنده کتاب میگوید: تقوای شهید که در همه مراحل زندگی از او میبینیم ویژهترین خصوصیت اوست، اینکه با وجود تمام مشکلات و سختیهایی که در زندگی داشته است باز همیشه خدا را مد نظر قرار میداد، به قول یکی از دوستان شهید که میگفت: روح الله تو زندگی رَنده شد بعد شهید شد. به نظرم این موضوع خیلی شخصیت شهید را جذاب کرده است، در وصیت نامهاش هم نوشته است که «شهادت خوب است و تقوا بهتر، تقوایی که در قلب باشد و در رفتار بروز کند.»
شهید روحالله قربانی ازجمله مدافعین حرم بود که به همراه یکی دیگر از همرزمانش و در مبارزه با تروریستهای تکفیری در عملیات محرم به شهادت رسید. خودروی روحالله و دوستش قدیر در نزدیکی حلب مورد اصابت موشک قرار گرفت و این دو همرزم و مدافع حرم، جانشان را بر سر آرمانی که داشتند نهادند و به لقاءالله پیوستند.پیکر مطهر شهید قربانی در قطعه 53 گلزار شهدای بهشتزهرا (س) در جوار محرم ترک و رسول خلیلی به خاک سپرده شده است.
بخشی ازمتن کتاب :
یک خودکار آبی و یک کاغذ برایش آورد. روحالله کاغذ را گرفت و مشغول نقاشی شد. یک پرنده کشید که رو به آسمان بالهایش را باز کرده است. زینب به خودکاری که در دستان روحالله بالا و پایین میشد، نگاه کرد. سریع و هنرمندانه کشید. طراحی پرنده که تمام شد، بالای کاغذ نوشت: بسم رب زینب (سلام الله علیها) « هرکه را عشق حسین نیست، ز خود بیخبر است/ کشتۀ عشق حسین از همهکس زندهتر است».
مهمترین خصوصیت شهید روحالله قربانی :
مهم ترین ویژگی این شهید تقوای ایشان بوده. تقوای او را در تمام مراحل زندگی او شاهد هستیم. از این که از سن نوجوانی به صورت هیچ نامحرمی نگاه نکرده، گرفته تا رفتن به سپاه و سوریه و… روحالله به گفته تمام کسانی که او را میشناختند خیلی با حیا بود. او حتی به طور مستقیم به چهره معلمش هم خیره نمی شد و سرش پایین بود.
اما به عقیده بنده تمام این ها یک طرف و احترامی که او برای پدر و مادرش قائل بود هم یک طرف. که باز این هم به خاطر تقوایی بود که داشت. روحالله به شدت در تمام لحظات احترام مادر و پدرش را داشت. حتی بعد از فوت مادرش هم مقید بود هر هفته سر مزار او برود.
«امین کریمی چنبلو» مدافع حرمی اصالتاً مراغه ای و ساکن تهران، متولد یکم فروردین سال ۶۵ و فارغ التحصیل رشته کامپیوتر و دانشجوی کارشناسی الکترونیک و ورزشکار حرفه ای در چهار رشته ورزشی.
او حین انجام مأموریت در حومه شهر حلب در سوریه در دفاع از حرم مطهر حضرت زینب (س) و در ایام تاسوعا و عاشورای حسینی به دست نیروهای تکفیری در کشور سوریه به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
در بخشی از کتاب میخوانیم :
در خلاصه کتاب طائر قدسی (زندگینامه داستانی شهید «امین کریمی») آمده است: «در همان مدت کم یک سری ابداعات داشت. مثلا وسیلهای ساخته بود تا تک تیرانداز مخفی بماند! یا با وسایل خیلی پیش و پا افتاده و ساده پیروسکوپ ساخته بود. اساس کار پیروسکوپ این بود که از پشت دیوار هم بتوان قسمت بیرونی را دید. امین که به بحث روز دنیا در زمینه اسلحهسازی آشنایی داشت، میخواست جایگزینی برای چنین تسلیحاتی پیدا کند».