هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
روایتهایی از زندگی «محمد امین کریمان» از شهدای مدافع حرم
«بزرگمرد» روایتهایی از زندگی «محمد امین کریمان» از شهدای مدافع حرم است که در سنین جوانی توانست به رتبه های بالای علمی در حوزه علمیه دست پیدا کند.
روایت زندگی شهدای مدافع حرم و همرزمانشان همیشه خواندنی و رشک برانگیز است. فرقی هم نمیکند از کدام قشر و صنف و با چه روحیه و مسلکی باشند. نقطه مشترک همهشان این است که غیرت و همت دینی آنها اجازه نداده است تا صدای کودکان مظلوم مسلمان بی جواب بماند و خانه و کاشانه و کار و درس را میگذارند و برای وصل شدن به معشوق و انجام وظایف دینیشان ترک وطن میکنند.
شهید «محمد امین کریمیان» یکی از همین دلداگان مکتب اهل بیت (علیهم السلام) بود که در سنین جوانی توانست به رتبههای بالای علمی در حوزه علمیه دست پیدا کند و صاحب اندیشه و نظر بشود. اما با شروع ناآرامیها در عراق و سوریه به جبهه مقاومت پیوست و با تبلیغ سیره نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، رزمندگان مدافع حرم را از این معارف ناب سیراب کرد.
«بزرگ مرد» روایتهایی از سبک زندگی این شهید بزرگوار از کودکی تا شهادت است و خواندنش میتواند یاد و خاطره بزرگ مردان دوران دفاع مقدس را زنده کند.
برای مشاهده اطلاعات بیشتر و خرید این کتاب اینجا کلیک کنید.
خاطرات همسر شهید حمید سیاهکالی مرادی از شهدای مدافع حرم
این کتاب گلچینی از خاطرات همسر این شهید مدافع حرم از زمان خواستگاری تا شهادت است. در این کتاب همچنین علاوه بر وصیت نامه شهید سرافراز ، حمید سیاهکالی مرادی از شهدای مدافع حرم، عکس هایی از دوران مختلف زندگی وی چاپ شده است .
گزیده از از کتاب:
“فرزانه یه چیزی بگم نه نمیگی ؟ ” با تعجب پرسیدم چی شده حمید ؟ اتفاقی افتاده ؟ گفت ” میشه یه تک پا با هم بریم هیئت ؟ باور کن کسایی که اونجا میان خیلی صمیمی و مهربوند . الان هم ماشین رفیقم بهرام رو گرفتم که با هم بریم ، تو یه بار بیا اگه خوشت نیومد دیگه من چیزی نمیگم . ” قبلا هم یکی دوبار وقتی حمید می خواست هیئت برود اصرار داشت همراهی اش کنم ، اما من خجالت می کشیدم و هر بار به بهانه ای از زیر بار هیئت رفتن فرار می کردم .
از تعریف هایی که حمید می کرد احساس می کردم جو هییت شان خیلی خودمانی باشد و من آنجا در بین بقیه غریبه باشم .
این بار که حرف هیئت را پیش کشید نخواستم بیشتر از این رویش رو زمین بندازم برای همین این بار راهی هیئت شدم ، با این حال برایم سخت بود چون کسی را آنجا نمی شناختم ، حتی وسط راه گفتم حمید منو برگردون ، خودت برو زود بیا ، اما حمید عزمش را جزم کرده بود که هر طور شده من را با خودش ببرد .
اول مراسم احساس غریبگی می کردم و یک گوشه نشسته بودم ولی رفتار کسانی که داخل هیئت بودند باعث شد خودم را از آن ها بدانم ، با آنکه کسی را نمی شناختم کم کم با همه خانم های مجلس دوست شد.
برای مشاهده اطلاعات بیشتر و خرید این کتاب اینجا کلیک کنید.
خاطرات به جا مانده از شهید سعید بیاضی زاده از شهدای مدافع حرم
کتاب «راز انگشتر» راوی خاطرات به جا مانده از شهید سعید بیاضی زاده از شهدای مدافع حرم از زبان خانواده ، دوستان و همرزمانش است . خواندن این کتاب میتواند یکی از تجربه های خوب کتابخوانی شما با موضوع «مقاومت و دفاع از حرم» باشد.
سعید بیاضی زاده، اولین شهید روحانی از شهدای مدافع حرم استان کرمان است که داوطلبانه در صف مدافعان حرم آل الله در سوریه حاضر شد و در سن 22 سالگی در استان «حما» سوریه به شهادت رسید.
شهید بیاضی زاده که از طلاب نخبه حوزه علمیه قم بود که با حضور در جبهه مقاومت به ترویج فرهنگ مقاومت ، ایثار و شهادت میپرداخت .
این شهید دهه هفتادی که به اذعان خودش بیش از نیمی از عمرش را دور از خانواده و در فضای حجره و طلبگی و بعد از آن هم در جبهه های مقاومت گذراند ، در مدت حضور خود بهعنوان نیروی تبلیغی-رزمی توانست ارتباط بسیار خوبی با رزمندگان مدافع حرم ایجاد کند و خاطرات خوشی را از خودش به یادگار بگذارد .
برای مشاهده اطلاعات بیشتر و خرید این کتاب اینجا کلیک کنید.
نویسنده: فاطمه عرب اسدی
مسافر دمشق؛ روایتی داستانی و متفاوت از شهدای مدافعان حرم و همرزمانشان
زندگی چند جوان مدافع حرم که همگی در دمشق با هم آشنا شدهاند. راوی با سرک کشیدن به زندگی خصوصی این مدافعین قصد دارد به جای مبارزات برون مرزی گوشههایی از زندگی خصوصی آنها را به تصویر بکشد. نویسنده هر از چندگاهی در مورد حضرت زینب سلام الله علیهاکه مسافر حقیقی دمشق است ، دل مویههایی را میآورد.
در پایان خود راوی مسافر دمشق میشود.
برشی از کتاب:
همه روزی زمینگیر میشوند. همهی نوع ِبشر زمینگیر شدن را تجربه میکنند. اما جنس زمینگیر شدنشان با هم فرق میکند.یکی را اندوه دنیا زمینگیر میکند و یکی را اندوه آخرت. یکی را وصل و یکی را فراق.هرکسی به اندازهی ترسها و آرزوهایش زمینگیر است اما نمیداند. من اما زمینگیر کسی شدم که قلم هنگام نوشتن از او خم میشود.خودم را جای بانو میگذارم. از بالای تل، داد میزنم. وقتیکه میبینم تمام زندگیام را میخواهند از من جدا کنند. داد میزنم اسمش را. اما انگار داخل خلاءاي بلندبلند گریه میکنم. خودم صدای خودم را نمیشنوم. گویی وقتی قرار است اتفاقی بیفتد تمام عالم سِر میشود. در زمان متوقف میشود. سکته میکند و از هیچکس کاری برنمیآید و فقط آن اتفاق است که جریان دارد و میافتد و تو چه کشیدی زینب؟ راویان از صدای تو، از اشک تو، از مویه تو چیزی ننوشتهاند. مقتلنويسان تو را از حسینت دور نوشتهاند و دستتان را کوتاه و من خواندهام که زینب بیحسین میمیرد. و من خواندهام که زینبی بر بلندای تَل، در سینهاش احساس سنگینی کرد و ذره ذره جان داد.مورخان از زاویه دیدتان گفتند:«وَ مَا رَأَیت َإلاَ جَمیلاَ.».
برای مشاهده اطلاعات بیشتر و خرید این کتاب اینجا کلیک کنید.
کتاب فاطمیون – فاطمیون مجموعه ای از نیروهای فعال شیعه و مبارز افغانستانی است که برای دفاع از حرم قهرمان کربلا, عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری و حضرت رقیه علیها السلام در مقابل تروریست های داعش در سوریه تشکیل شد. ماموریت اصلی انها دفاع از حرم و اماکن متبرکه و ماموریت ثانویه آن مبارزه با ظلم علیه شیعیان و مسلمانان در سراسر جهان است. فاطمیون در سال 90 بااستعداد یک گروهان اعلام موجودیت کرد.اکنون به نام لشکر شناخته می شود و نیروهایش به 20 هزار نفر می رسد. به گفته مسئولان این یگان , حضور فاطمیون در سوریه حامل این پیام است که برای اسلام مرزهای جغرافیایی معنایی ندارد و هرجا مسلمانان و محبان اهلبیت علیهم السلام در خطر باشند باید به یاری آنها شتافت. هسته اولیه فاطمیون مجاهدین افغانستانی پیرو امام خمینی رحمة الله علیه بودند که در جهاد این کشور علیه شوروی سهم بسزایی داشتند. اینها نیروهایی بودند که در جنگ عراق علیه ایران هم حاضر بودند و نزدیک به دو هزار شهید در دفاع مقدس تقدیم کردند. زمانی که امریکا به افغانستان حمله کرد بسیاری از رزمندگان مقیم ایران شدند چون سرویس های جاسوسی امریکا به دنبالشان بودند و دولت افغانستان نیز انها را بازداشت می کرد.
در بخشی از کتاب فاطمیون می خوانیم:
سارای کوچک نه ساله که تازه به سن تکلیف رسیده در کنار مادر ایستاده و چادر دور خود می پیچد و نگاه اشکبارش خیره به در غسالخانه تا پیکر پدر شهیدش را ببیند. محمود پنج ساله که از پنج سالگی پدرش را رزمنده و مدافع حرم دیده است در آغوش عمو از اشک دیگر عموها گریه می کند و پدر و مادر هرکدام در گوشه ای بی صدا تکیه داده اند; اما همسر شهید می گوید: خوشحالم که حسین به آرزویش رسید.خودش گفت که: تا جنگ باشد من هم می روم. باید از حرمین شریف دفاع کنم. حالا که رفته است, من راضی ام. او هم از ما راضی باشد. در فضای حزن انگیز غسال خانه بهشت زهرا علیه السلام سعی کردیم درمورد زندگی فرمانده شهید حسین فدایی از شهدای مدافع حرم با برادرش مصاحبه ای ترتیب دهیم و به صبوری همسر و خانواده اش پیشاپیش احسنت بگوییم.
ایشان جزء اولین گروه هایی بودند که از ایران به سوریه اعزام شدند. به نظرم حسین دو سال به افغانستان رفت و با طالبان جنگید و بعد از بازگشت از افغانستان و جنگ با طالبان جزء اولین اعزامی ها به سوریه بود.
خاطرم هست زمانی که تهران بودیم, قرار شد برای برادر کوچکم جشن عروسی برگزار کنیم . من قرار عروسی گذاشتم و به او زنگ زدم . با حسین آقا هماهنگ کردیم که بیاید, چون ما تاریخ عروسی را مشخص کرده بودیم; اما حسین گفت: که نمی تواند بیاید و باید به جزیره کیش برود!
این موضوع مربوط به سال 90 است.ما خیلی ناراحت شدیم و ما از تو توقع داریم که اینجا در کنار خانواده باشی. بعد از گذشت چند روز از آن ماجرا یک روز حوالی ظهر با ما تماس گرفت و به من گفت: واقعیت این است که من می خواهم به سوریه بروم و این را گفت که این بلیط جزیره کیش نیست و بلیت سوریه است…
برای مشاهده اطلاعات بیشتر و خرید این کتاب اینجا کلیک کنید.
برای مشاهده کتاب های بیشتر با موضوع مدافعان حرم کلیک کنید.