هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
ناشر سوره مهر
نویسنده مومن دانشگر | محسن حسن زاده
سال نشر : 1399
تعداد صفحات : 344
این کتاب در 27 فصل به زندگی و خاطرات عباس دانشگر از شهدای مدافع حرم پرداخته و در انتهای کتاب در بخش تصاویر، شاهد عکس هایی از مقاطع مختلف زندگی شهید دانشگر هستیم.
در فصل اول از “زندگی نامه و خاطرات جوان مومن انقلابی مدافع حرم، پاسدار شهید عباس دانشگر”، دوران تولد تا بلوغ وی شرح داده شده و بعد قسمت های مهم زندگی او، به خواننده معرفی می شود. از دوره ی آموزش عمومی پاسداری و فعالیت در کانون های دانشجویی گرفته تا خدمت در دفتر فرماندهی جهادی، هر فصل از زبان راویان مختلفی بیان می شود که نام آن ها به صورت فهرست وار ارائه شده است. “لبخندی به رنگ شهادت” سجایع اخلاقی این شهید بزرگوار را نیز برمی شمرد که گشادی رویی، رازداری و مراقبت از زبان، عشق به اهل بیت و نماز اول وقت، مطالعه و علم پژوهی، ورزش استقامتی، شجاعت و دلیری و عشق به مقام معظم رهبری، تنها بخشی از آن هاست. در این اثر همچنین از آماده شدن شهید برای رفتن به سوریه و دفاع از حرم نیز به تفصیل صحبت شده و وصیت نامه های شهید در کنار دل نوشته ها و یادداشت ها و نامه ی وی به رهبر معظم انقلاب نیز در کتاب گنجانده شده است.
در فصل بیست و چهارم از این کتاب و در بخش وصیت نامه شهید عباس دانشگر می خوانیم: «خدایا تو هوشیارمان کن، تو مرا بیدار کن، صدای العطش می شنوم، صدای حرم می آید، گوش عالم کر است … خیام می سوزد اما دلمان آتش نمی گیرد. مرضی بالاتر از این؟ چرا درمانی برایش جستجو نمی کنیم؟ روحمان از بین رفته. سرگرم بازیچه دنیاییم …»
کتاب «لبخندی به رنگ شهادت» شامل زندگی نامه و خاطرات جوان مومن انقلابی مدافع حرم، شهید عباس دانشگر به کوشش مومن دانشگر و محسن حسن زاده از سوی دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری حوزه هنری استان سمنان توسط انتشارات سوره مهر راهی بازار نشر شده است.”
ناشر روایت فتح
نویسنده شهلا پناهی
سال نشر : 1397
تعداد صفحات : 152
با عنوان «چشمان یعقوب» به زندگی شهید «رضا کارگر برزی» از شهدای مدافع حرم پرداخته است. این شهید متولد مردادماه سال 58 و از اولین نیروهایی بود که به منظور دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها در سال 92 عازم سوریه شد و در یازدهم مردادماه مصادق با 24 رمضان به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
«توی یگان ما سیستمی اختراع کرده بود و برای طراحی و ساختش خیلی تلاش کرده بود. نزدیک به نود درصد کار برمی گشت به علم الکترونیک. واقعیتش کم تر از ده درصد، من و بقیه همکاران در این پروژه نقش داشتیم. ساخت محصول که تمام شد، مسئولین آمدند تا دستگاه را ببینند. آقا رضا با تواضع و مرامی که داشت شروع کرد به توضیح دادن. حین توضیح گفت «دستگاه حاصل زحمت همه بچه های گروه است و با هم درست کردیم.» من چشمام گرد شده بود. مهمان ها که رفتند، بهش گفتم «من چقدر در این کار سهیم بودم؟ من که در حد درصدی از این کار هم نبودم»؛ ولی رضا گفت «نه، اختیار دارید، شما و بچه ها به من کمک کردید.»
فرمانده ارشد رضا می گفت: رضا کلید تمام قفل هایی بود که من در کار باهاش برخورد می کردم. و رفتن رضا حس و شوق ادامه خیلی چیزها را از من گرفت.
برای مشاهده اطلاعات بیشتر و خرید این کتاب اینجا کلیک کنید.
ناشر روایت فتح
نویسنده سمانه خاکبازان
ویراستار سید مجتبی مومنی
سال نشر : 1398
تعداد صفحات : 216
مجموعه کتاب های مدافعان حرم، صحنه ای است که در آن، ناگفته های حیات سرمدی ایثارگران فرازمینی در منظر مخاطبان به نمایش درآمده تا تأکیدی باشد بر اینکه همیشه پرچم دارانی هستند که بیرق حقانیت اسلام ناب محمدی صلوات الله علیه را تحت زعامت سلاله ای از تبار درخشان ولایت، به هر قیمتی بر دوش کشند.
وقتی خیال سید مصطفی راحت شد که مادر سراغ کارهایش رفته، برگه دومی را از لای کتابش بیرون کشید و به آقا سید گفت: «رضایت نامه دوم. امضا می کنی؟» آقا سید لبخندی زد و گفت: «ای کلک. فکرشو می کردی مامان بیاد نه؟» سید مصطفی لبخندی زد و به امضایی که آقا سید پای برگه می انداخت، نگاه کرد و گفت: «به مامان نگو. باشه؟» آقا سید نگاهی به چهره خندان پسرش انداخت و گفت: «حالا که امضا کردم و خیالت راحت شد، بگو چرا آن قدر اصرار داری بری؟ برو دانشگاه. درس بخون. الآن مملکت ما به آدم های تحصیل کرده بیشتر احتیاج داره. جنگ حالا حالا ها هست.»
چهره سید مصطفی جدی و لحنش جدی تر شد. نگاهی به چشمان آرام پدر انداخت و گفت: «شاید جنگ حالاحالا ها تموم نشه؛ اما ممکنه من عوض بشم. هیچ تضمینی نیست که پنج سال دیگه، دو سال دیگه که درس من تموم شد، اون موقع هم همین آدم باشم.»
عاشق موسیقی بود؛ هم پاپ و هم سنتی. اگر با بچه های فامیل جمع می شدند می زدند به دل جاده و می رفتند سفر، گاهی قلیان هم می کشید؛ اما نماز اول وقتش هیچ وقت ترک نمی شد.
هر پنج شنبه بهشت زهرا می رفت. هم سر خاک خسرو شکیبایی و پیمان ابدی، هم سر خاک شهید پلارک و شهدای گمنام … .”
برای مشاهده اطلاعات بیشتر و خرید این کتاب اینجا کلیک کنید.
ناشر کتابستان معرفت
نویسنده زهرا سلگی
سال نشر : 1397
تعداد صفحات : 125
کتاب داستانی «سامان عشق» روایتی شیرین از زندگی «سعید سامانلو» از شهدای مدافع حرم از زبان همسر شهید است.
سارا سادات رباط جزی همسر شهید بانویی است که در کودکی شهادت پدر را نیز تجربه کرده است، حالا از گره خوردگی سرنوشت این دو شهید با زندگی اش که سرشار از توجه و عنایات معصومین است خاطرات ناب و عاشقانه ای دارد که خواننده را تحت تأثیر قرار می دهد و گویی به روایت «عاش سعیدا و مات سعیدا» جان دوباره می بخشد.
شهید سامانلو دی ماه ۱۳۶۰ در قم به دنیا آمد و ۱۶ بهمن ۱۳۹۴ در منطقه نبل الزهرای سوریه به فیض شهادت نائل شد.
«سامان عشق» نام رمانی با موضوع دفاع مقدس و جنگ نوشته زهرا سلگی است. سلگی در این داستان، رشادتهای رزمندگان هشت سال جنگ تحمیلی را با دلاوریهای نیروهای اسلام در سالهای اخیر در نبرد با گروه تروریستی داعش پیوند زده است. سارا که در خانوادهای معتقد با پدری رزمنده زندگی میکند به درخواست پدرش برای او دعا میکند تا شهید شود و وقتی حرف ازدواج دختر میشود؛ پدر هم برای دخترش دعا میکند که دامادش هم بتواند به او بپیوندد و دعای پدر و دختر در حق هم مستجاب میشود. یکی در سالهای جنگ تحمیلی و دیگری در همین سالها: همه چیز از همان شب شروع شد؛ همان شبی که من و محمود از فرط بالا و پایین پریدن و شعر خواندن نای نشستن نداشتیم و بیحال کنار هم روی زمین افتاده بودیم؛ آنقدر که وقتی بابا در را باز کرد و وارد شد فقط نگاهش کردیم و از جایمان بلند نشدیم. اصلا انگارنهانگار بهخاطر او و شوق دیدنش به این حالو روز افتاده بودیم. بچه بودیم و راحت و صادقانه حالاتمان را بروز میدادیم. بهخاطر جبهه رفتن بابا او را خیلی کم میدیدیم و با او کمی احساس غریبگی میکردیم. خیلی وقتها هم راحت حرفمان را به او نمیزدیم و مادر را واسطه میکردیم، اما با همه اینها خیلی دوستش داشتیم و برای دیدنش بیتاب بودیم. از در که میآمد میپریدیم توی بغلش و غرق بوسهاش میکردیم. آن شب هم بابا بعد از مدتها آمده بود مرخصی. بعد از خوشو بش با مادرم با حالت اعتراض و اخمی دلنشین گفت: «بهبه چه استقبال باشکوهی… چقدر دلشون برا باباشون تنگ شده!» مامان جلو آمد و نگاهی به من و محمود انداخت، بعد برگشت سمت بابا و گفت: «آخه نمیدونی طفلکا دو روزه ستاد استقبال زدن و همینکه صبح میشد شروع میکردن دورتادور اتاق رو میچرخیدن و شعر میخوندن.»
برای مشاهده اطلاعات بیشتر و خرید این کتاب اینجا کلیک کنید.
ناشر یا زهرا سلام الله علیها
نویسنده اعظم سادات حسینی
راوی کتاب فاطمه ایزدی نامقی
سال نشر : 1395
تعداد صفحات : 294
این کتاب، خاطرات زندگی پنج ساله فاطمه ایزدی نامقی با شهید “سید احسان حاجی حتم لو” از شهدای مدافع حرم و اولین شهید مدافع حرم گرگان است. زندگی سراسر عاشقانه که طعم شیرین اش بعد از دو سال هنوز در کام خانم ایزدی باقیست.
سلام عزیرم؛
شاید موقعی که این نامه را می خونی کنار هم نباشیم…
سید احسان حاجی حتم لو متولد ۶۳/۱/۱ می باشد. از کودکی پسری مومن بود و همیشه سعی میکرد حق کسی را پایمال نکند. این شهید مدافع حرم همواره زیارت عاشورا میخواند و نمازش ترک نمیشد و در طول زندگی بدون به افراد بیبضاعت کمک میکرد به طوری که بدون آن که ما متوجه بشویم در روزهای پنجشنبه و جمعه بر روی ساختمانهای مردم بدون آن که خودش را معرفی کند کار میکرد.
پیکر این شهید مدافع حرم شنبه ۱۸ بهمن ماه به گرگان منتقل و مراسم استقبال از شهید سید احسان حاجی حاتملو ساعت ۱۶ در میدان بسیج شهر با حضور عموم مردم شهید پرور شهر گرگان برگزار شد. همچنین مراسم وداع با پیکر مطهر شهید بعد از نماز مغرب و عشا در آستان مبارک امامزاده عبدالله گرگان برپا شد.
همچنین مراسم تشییع پیکر مطهر این شهید بزرگوار با حضورخانواده شهید، مسئولان و مردم شهید پرور گرگان امروز، یکشنبه، ساعت ۸ صبح از بهداری سپاه ناحیه گرگان آغاز و تا گلزار شهدای امامزاده عبدالله(ع) برگزار شد