نقد و بررسی
آواز تیتروها
از همه شنیدم که تیتروها می خوانند: «تیترو… تیترو…» حیدر آسمان را نگریست و پرنده ها را جستجو کرد، به یاد شب خاطره انگیزش با زارعباس افتاد. آنها را دید که در اعماق آسمان هم دوش ستاره ها می رفتند و آوازشان دم به دم به تحلیل می رفت. حیدر اندیشید تیتروها الان روی ماهورهایی هستند که با نوشاد به دنبال اسب ها رفته بود. خنده حسرت باری کرد و سوار به گاری نزدیک شد و ضمن حرکت روی تابوت نوشاد خم شده است گفت:«نوشاد تیتروها هستنا نمی خوای نگاه کنی و آوازشون رو گوش کنی؟ روزی میگفتی تیتروها رو دوست دارم نمیخوای نگاه کنی؟ حالا روی چراگاه رمه اسبا رسیدهان. کاش میتونستی نیم خیز بشی و این پرنده های زیبا را ببینی و آواز پر برکتشون رو بشنوی.»
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.