نقد و بررسی
مردان آب، مردان آهن: خاطرات تکاوران و شهدای نیروی دریایی استان اردبیل
درجه داری داشتم به نام حمید ده بزرگی که خدمه تفنگ 106 بود. بیست و نه گلوله گذاشت توی جیب و با دو همراه قصد حرکت داشت، گفتم:«حمید، زیاد جلو نرو خطرناک است.» گفت:« تا جایی می روم که در برد سلاحم باشد.» رفتند و من با دوربین دیدم که هر گلوله نثار یک تانک یا نفربر عراقی کردند. می خواستند دور بزنند و برگردند که جیپشان را زیر رگبار گرفتند. دو همراه حمید بلافاصله شهید شدند. خودش هم زخمی شد. و دیدم که سربازهای دشمن آمدند سراغش و اسیرش کردند. چند شب بعد در رادیو عراق پیغامش پخش شد و که «به ناخدا صمدی بگویید من اینجا هستم، غیبت رد نکند»
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.