نقد و بررسی
طوقی
فرید با تعجب به صورت فرمانده، که مثل سنگ سفت شده بود و بیرنگ، نگاه کرد.
زندونی بودن خیلی سخته! چه آدم باشی، چه پرنده، فرق نمیکنه. آزاد به دنیا می آی و بایس آزاد زندگی کنی و آزاد بری.
فرید صدای شکستن گرانقیمتترین بلور دنیا را تهِ این صدا شنید، برای همین رویش را گرفت به سمت لانه و کفترهایی که انگار حرفهای فرمانده را شنیده بودند و با بی قراری در فضای تنگِ لانه بالبال میزدند. صدای خندة فرمانده او را به خود آورد:
تا پشیمون نشدم پروازشون بده برن دنبال زندگیشون،
قهرمان. یالا. یالا.
آسمون کور شده، فرمانده. تاریکه!
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.