نقد و بررسی
سرودهای بی تکرار: خاطرات شاعران انقلابی کردستان
شهر را یکسر گرفته عطر و بوی یاس ها
می درخشد در دل شب نور این الماسها
چند وقتی بود میزد پلک مادرهایشان
چند وقتی بود میافتاد هی گیلاس ها
قصۀ آب است، مادرها همه دلواپس اند
مادر موسی بن عمران، مادر عباس ها
چند مادر، چند بابا چشم هاشان خشک شد
بس که باریدند در هجران خیرالناس ها
آب، خندق، آسمان، باهم چه ربطی داشتند
خلق مبهوت اند از این شیوۀ اجلاس ها
بعد سی سال از سفر برگشته اند این مردها
باز یک مشت استخوان بر شانه احساس ها
بعد سی سال آمدند و میخورد با عزم شان
باز هم بر هم بساط فتنۀ خناس ها
شاعری میگفت… اما روضه اش را قطع کرد
«دست حیدر، دست زینب، دست این غواص ها»
یک نفر هی سوژه ها را اشک از دستش گرفت
با خودم گفتم خدا… بیچاره این عکاس ها
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.