نقد و بررسی
شب پنجم
نگهبان در را باز کرد. توی تاریک و روشن راهرو ،زن نحیف و زاری، سیه چرده و نالان، پا جلو گذاشت. موهای گوریده و به هم چسبیده اش از زیر روسری سیاه چروکیده، بد جوری توی ذوق می زد. جا به جای لباسش رد خون داشت.بسته ای را به سینه اش چسبانده بود. همه سرک کشیدند از اتاق های دیگر که: « این کیه این وقت شب ؟» و صدای ضعیف ناله ای فضا را شکافت.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.