نقد و بررسی
سنگ سه مثقال
بهروز بلند شد و درست همونطور که دختر 9 ساله اش، پرستو، دیروز که باهاش آمده بود تو رودخونه، توضیح داده بود برای باباش، حالا باباش برای باباش بازگو می کرد.
انگار که روی سن تماشاخونه ست و داره نقش دختر 9 ساله خودش رو بازی می کنه. عین حرکات و ادا و اطوار و حالت گفتن و با همان نازگفتنی که پرستو گفته بود، می گفت.
بابا پرستو گفت: «بابا ببین، دور تا دور این دره و تا سر قله و تا تمام سنگای کف رودخونه و همه ریگای رودخونه رو هم که روی هم بریزی و همه جا رو هم که این دور و اطرافای دره و رودخونه و کوه رو بری بگردی، یه تیکه، یه قلوه سنگ، مث سنگ این سنگ گلبافتی، نمی تونی پیدا کنی.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.