نقد و بررسی
یادداشت های یک تروریست
…. هفت ماهه بودم که هنوز سه کیلو و نیم وزنم بود و همه اطرافیانم از زنده بودنم ناامید بودند، اما زنده ماندم.
در تمام طول زندگی ام فرمانده بودم. هفت سالم که شد به همه همبازی های خودم سوار بودم و بهشان زور می گفتم. چنان سریع می دویدم که کسی به گرد پای من نمی رسید.
تعداد گندم هایی که نان شده اند و از گلویم پایین رفته اند را از حفظ ام. چون بچه زارعی هستم که صبح تا شام در زیتون زار ها فعالیت می کرد تا نان هفده فرزند خودش را بدهد …
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.