نقد و بررسی
کتاب اسم تو مصطفاست: زندگی نامه داستانی شهید مصطفی صدرزاده
کتاب اسم تو مصطفاست
روایت داستان زندگی افراد به ظاهر کم نام و نشان مانند گشت و گذار در لابلای فرشهای دست بافت قدیمی پستوی خانه مادربزرگ است. هر یک که به چشم میآید زیبایی خاصی را نمایان می کند که لحظهای سکوت و حیرت را به همراه دارد. سکوتی شگفت انگیز. تجربه ای خاص و دلنشین.
کتاب حاضر روایتی است داستانی از زندگی پهلوان شهید مصطفی صدرزاده، به روایت همسر ایشان خانم سمیه ابراهیم پور.
مصطفی صدرزاده، شهید مدافع حرم، در تاریخ 1 آبان سال 1394 در حلب سوریه به فیض شهادت نائل آمد.
مصطفی صدرزاده، شهید مدافع حرم، در تاریخ 1 آبان سال 1394 در حلب سوریه به فیض شهادت نائل آمد.
برای مشاهده کتاب های بیشتر با موضوع شهدای مدافع حرم کلیک کنید
.
مصطفی –
این کتاب بی نهااایت زیبا و تاثیر گذار بود? هم باهاش اشک ریختم، هم خندیدم… خدا به خانواده شهدا، بخصوص همسران شهدا اجر جزیل و صبر زینبی بدهد
خداا –
خیلی خیلی جالب بود، چقدر راحت با دشواری های زندگی برخورد میکردند! چقدر راحت میگذشتن و کنار میومدن … خداروشکر که همچین ادمایی هستن
آقا جانم –
وقتی کتاب و میخونی احساس میکنی داری با سمیه خانم و آقا مصطفی زندگی میکنی. عالیه عالی
هادی –
حیفه که همچین کتابایی به خاطر قیمتش از دست طرفداران بره و خونده نشه کتابایی که نمونه ی عینی زندگی هایی هست که خیلی از مردم و خصوصا بچه حزب اللهی ها آرزوشو دارن آقا مصطفی دعامون کن
هادی –
حیفه که همچین کتابایی به خاطر قیمتش از دست طرفداران بره و خونده نشه کتابایی که نمونه ی عینی زندگی هایی هست که خیلی از مردم و خصوصا بچه حزب اللهی ها آرزوشو دارن آقا مصطفی دعامون کن.
عاقبت هموون ختم به خیر
عباس –
فوق العاده بود امیدوارم شهدا و این شهید دست مارو هم بگیرند و خوب زندگی کنیم و عاقبتمون بخیر بشه عاقبت ب شهادت خوانواده های شهدا همیشه واسم عزیز هستند و ان شاالله خدا بهشون صبر عطا کن
آسیه –
??? این کتابها واقعا عالی و آموزنده اند❤️
رضا –
خوندن خاطرات شهدا از زبان همسرشون یه چیز دیگه است واقعیتهایی رابیان میکند که هیچکسی لمس نکرده.
مهین –
کتاب بسیااار خوبی است اشتیاق جهاد در دل مردانی می روید که خود را خالص کرده باشند وگرنه میدان جنگ عرصه دل های زنگار گرفته نیست.
احمر –
عکس شهید همیشه به من لبخند می زند گاه گاهی که نگاهم به عکسشان می افتد چهره مصمم مصطفی را می بینم خوش به حالش می گویم و با خود فکر میکنم که او عمر خود را چگونه گذرانده و من چگونه ؟تن او در چه راهی میهمان خاک شده و من چگونه خواهم رفت؟ غبطه می خورم و دلم می خواهد برای راه شهیدان کاری کنم..