نقد و بررسی
کتاب پسری با تیشرت کلاه دار
کتاب پسری با تیشرت کلاه دار
در بخشی از کتاب پسری با تیشرت کلاه دار آمده است:
«دست و پایم یخ کرده بود، قلبم تندتند میزد. از ترس و خجالت، گوشهی اتاق مچاله شده بودم و صدایم در نمیآمد. نمیتوانستم حرفی بزنم. از آیندهی نامعلوم و از روزی که احمد شهید شود، میترسیدم. انگار بین زمین و هوا آویزان بودم. همین دیروز، با عمه نوریه تلفنی حرف زدم. گفت: زینب جان، ما مجبورت نمیکنیم. خوب فکرهات رو بکن. طاقت داری احمد بره سوریه، زبونم لال، شهید بشه؛ یا جانباز بشه؟ تو قراره باهاش زندگی کنی؛ طاقتش رو داری؟!
سیدمحمد، دوباره پرسید: زینب خانم، دخترم، من صدات رو نمیشنوم، راضی هستی، شناسنامهتون رو ببرم؟ احمد، پسرعموته! الحمدلله تن سالمی داره! بیست و هفت جز قرآن از حفظه…»
برای دیدن کتاب های بیشتر با موضوع مدافعان حرم کلیک کنید.
.
رقیه –
وای که من با خوندن این کتاب چقدر ذوق کردم یعنی دختر 14 ساله خواستگار داشته و اینقدر میفهمیده که ردش کرده اولش کتاب رو به خاطر اسمش خریدم ولی بعدش جذب خاطراتش شدم خوشبحالشون??
رقیه –
خوشبحالشون توصیه میکنم بخونید این کتاب رو من خودم 16 سالمه وبلد نیستم نیمرو درست کنم یا به قول قدیمیا دماغمو بکشم بالا اینا ازدواج کردن حافظ قرآن بودن تازه شهید هم شدن خوش به سعادتتون برا منم دعا کنید لطفا
فرایدی –
کتاب جذابی بود بیشتر از همه جوان بودن این شهید وهمسرش دلم رو سوزوند چقدر کوچیک بودن و چه سختی هایی رو تحمل کردن?