نقد و بررسی
کتاب پانصد صندلی خالی: روزنوشت های زنی در محاصره سه ساله الفوعه
کتاب پانصد صندلی خالی
در کتاب پانصد صندلی خالی یادداشت های محاصره به قلم زنی از الفوعه نگاشته شده است. خانم لیلی علام الدین اسود معلم روستای الفوعه که با دو دختر و همسرش در روز های سخت محاصره در الفوعه زندگی می کند.
آنچه جهان خارج از الفوعه و کفریا از این محاصره سنگین سه ساله می دانند چیزی جز کلیات نیست و تقریبا می توان گفت تنها نوشته هایی که از جزئیات محاصره سه ساله این دو منطقه شیعه نشین وجود دارد همین روزنوشت هاست. یادداشت هایی که جزئیات و لحظه به لحظه بیم و امید این مردم را مجسم می کند.
.
Ayvin –
من فک میکنم این کتاب رو هر کسی اعتقاد داره اسراییل باید نابود بشه و به شعار *مرگ بر اسرائیل* باور داره، حتما باید مطالعه کنه و اعتقادش قویتر بشه هم کسایی که آرزوی مرگ کردن رو برای هیچکس دوست ندارن با خوندن این کتاب متوجه میشن که اسراییل با همه فرق داره و باید از ته دل مرگش رو بخوان?
بماند که نثر کتاب و سیر داستان و پردازش شخصیتها و صحنهها و گفتگوها یه ضعف اساسی داشت که از لطف و لذت کتاب خوندن کم میکرد اما خیلی تاثیر گذار بود.
ARyana –
موضوعش برام جالب بود راجع به یهودی زادهای اصیل است که هم زمان با رحلت امام خمینی متولد میشه و برا همین همزمانی باعث میشه موساد فک کنه چه فرد خاصی به دنیا اومده و اونو تبدیل به یه پروژه کنه .تو این کتاب نحوه برنامه ریزی برا ترور دانشمندان هستهای پرداخته شده. کتاب موضوع جذابی داره و کنجکاوی مخاطب رو جوری تحریک میکنه
.که تا آخرش داستان رو بخونه هرچند داستان پردازی خیلی خوبی نداشت و شاید همین باعث میشه یخورده باورها نسبت به اتفاقات کمتر بشه اما داستان واقعیه و بسیار جذاب توصیه میکنم حتما بخونیدش تا ببینید دور و برتون چی میگذره
Darya –
یه کتاب متفاوت و زیبا خیلی بهتر از همه كتابهايي بود كه در مورد سوريه خونديم. روایت واقعی زندگی مردم . جنگ از نگاه تک تک مردم . از خوندنش لذت بردم پیشنهاد میدم حتما بخونیدش عالی بود.
Nima –
کتاب خیلی تلخی از شرایط تلخ ودردناک یه گروه از روستا نشینان که تو شرایط سخت گیر کردن… در عین روح حاج قاسم و شهدای مدافع حرم شاد که نگذاشتند روستایی تو کشور عزیزمان ایران این شرایط سپری کند??
MareamAhmadi –
بسیار تکان دهنده و غم افزا… فکر میکنم بعضی موارد مثل ماجرای شهادت پدر نویسنده نیاز به شرح بیشتری داره.
بخشی از خاطرات و روایت های مادر سه دختر خردسال که همراه همشریهاشون محاصره شدن و مقاومت کردن دربرابر جبهه النصره و داعش و … خیلی تلخ و دردناکه حتی تصورش هم … برای من مفید بود باعث شد قدر خیلی از چیزایی که برام عادی شده توی زندگیم رو بیشتر بدونم و از همه مهمتر امنیت و آرامش.
گمنام –
روایت تکاندهنده ی بسیار عجیبی بود. داستانی از سه سال محاصره و مقاومت مردم. خیلی سخت ودردناکه،اما لابهلای تکتک صفحات کتاب قشنگ میشه امید رو دید وحس کرد. شاید این کتاب تلنگری برای ماست. ?جالبه این همه سختی ودرد محاصره تونست از آدم یه نویسنده بسازد.?
گمنام –
چقدر عجیب و دردناکه بود ه شرایطشون تازه میفهمم اگه شهدای مدافع راحت میتونستن از زن وبچه شون دل بکنن و برن دلشون بی تاب اون مردم بوده و میدونستند زن و بچشون تو امنیت هستند و حداقل اینجا بهشون تعرض نمیشه برای انسان های مثل ما که طعم نا امنی و محاصره رو نچشیدیم لازمه دونستن این چیزا واقعا که باید قدر همه نعمت های بزرگمون رو بدونیم.??
Darya –
بسیار عجیب دلخراش ووحشتناک بوده شرایطشون وقتی این کتابها رو میخونی تازه میفهمی چرا مدافعان حرم دلشون بی تاب اون مردم بوده و چطور راحت میتونستن خانوادشون و زن و بچشون رو بگذارن وبرن چون امنیت کشور رو دیده بودن وخیالشون از اینجا راحت بوده و دلشون میتپیده برای انسان های در محاصره،برای ما که طعم نا امنی و محاصره رو نچشیدیم لازمه دونستن این چیزا واقعا که قدر نعمت های بزرگمون رو بدونیم.